مختصري درباره تاريخ ايران
به نام پروردگار يكتا
در ونديداد يكي از كهن ترين فصلهاي اوستا ، درباره بوم اصلي ايرانيان چنين آمده است :
نخستين سرزمين و كشور نيكي كه من ـ اهورهمزدا ـ آفريدم ، ايران ويچ بود ، بر كرانه رود دايتياي نيك ، پس آنگاه اهريمن همه تن مرگ بيامد و به پتيارگي اژدها را در رود دايتيا بيافريد و زمستان ديو آفريده را برجهان هستي چيرگي بخشيد . در آنجا ده ماه زمستان است و دو ماه تابستان و در آن دوماه نيز ، هوا براي آب و خاك و درختان سرد است.
آنچه از اين سخنان تداعي ميگردد ، داستان مهاجرت قوم آريايي است ، از سرزميني كه امروز حدس ميزنند سيبري بوده باشد . به هرحال ، آرياييها به سه دسته بزرگ تقسيم شدند و هركدام به سويي مهاجرت كردند . عدهايي به اروپا رفتند ، بعضي به هند و تعدادي نيز سرزمين مقدسي را برگزيدند كه از آن پس ايران نام گرفت . اين عده كه حدس زده ميشود بين 4000 تا 3500 سال پيش ، وارد ايران شده باشند . خود به سه سوي رفتند و ماد ، پارس و پارت را شكل دادند . هنگاميكه آرياييها به ايران رسيدند . اقوام بسياري در اين كشور پهناور زندگي ميكردند كه داراي تمدن خاص و منحصر به فرد خويش بودند . در اين ميان ايلامي ها از جايگاه بالاتري برخوردار بودند. امپراتوري ايلام كه از اوايل هزاره سوم تا اواسط هزاره اول ق . م بخش بزرگي از مناطق غربي و جنوبي سرزمين امروزي ايران را در بر ميگرفت ، تمدنش دوران شكوهمندي را بوجود آورده بود . اگرچه شباهتهاي فراواني ميان عناصر فرهنگي و تمدن ايلاميان و بينالنهرينيان ، به ويژه در دوران پيش از تاريخ وجود داشت . اما اين شباهتها ، برخلاف آنچه گمان ميرفت نتيجة تاثيري يك جانبه نبوده ، بلكه روابط متقابلي در ايجاد آن نقش بازي كرده است . براي مثال ، تزيين ظروف با نقوش جانوران يكي از ابتكارات هنرمندان فلات ايران بود كه در دورانهاي گوناگون ، سفالگران بينالنهريني نيز آن را نقش مايه كارخود كردند . كورههاي پيشرفته سفالگري در هزاره ششم ق . م در شوش نمونه بارز آن است.
و اما از آرياييها ……
نزديك به هزار سال پيش از تولد مسيح ، ماديها تصميم بر تشكيل حكومتي آريايي گرفتند . پادشاهي ماد با اينكه ديري نپاييد ، وظيفه تاريخي مهمي داشت . آنها به راستي نخستين حكومت آريايي در ايران بودند. ماد يوغ آشور كه به تقريب سراسر آسياي غربي را تحت سلطه خويش داشت ، برانداخت و اقدام بسياري را كه به حالت بدوييت ميزيستند ، وارد دايره مدنيت ساخت و مطيع نظامات دولتي كرد . البته تعاليمي كه بعدها مبناي دين زرتشت قرار گرفت و در تكامل اعتقادات و افكار مردم جهان باستان نقش مهمي ايفا كرد ، درخطة پادشاهي ماد تكوين و بسط يافت.
تا اينكه : (روايت از هرودوت)شاه ماد – آستياك - در خواب ديد كه از شكم دخترش ماندانا تاكي روييد كه تمام آسيا را فرا گرفت. شاه ،مغها را جمع كرده ، تعبير اين خواب را خواست و آنها گفتند ، دخترشاه پسري زايد كه تمام آسيا را تسخير نمايد. شاه ماد از اين تعبير بيندشيد و بالاخره صلاح ديد دختر خود را به شخصي دهد كه هوس طغيان در سرنداشته باشد . با اين خيال كمبوجيه پادشاه پارس كه دست نشانده ماد بود را اختيار كرد و همين كه دخترش پسري آورد او را به وزيري هارپاگ نام ، از خويشان خود سپرد و امر به كشتن وي كرد . وزير هم اجراي اين امر را از شبان خود خواست و چون اتفاقاً در همان اوان زن چوپان طفلي زاييد كه مرده به دنيا آمد ، زن مانع از كشتن كوروش شده، او را به پسري اختيار كرد. پس از آن طفل در خفا بزرگ شد ، تا به سن دوازده سالگي رسيده ، همبازي وزير زاده گرديد. روزي اتفاقاً در حين بازي با آنها تندي و سختي كرد و آنها شكايت او را نزد شاه بردند و شاه ، كوروش را طلبيد و از جرئت و جلاوت او در حيرت شد . پس از تحقيقات معلوم شد كه اين پسر نوه اوست. ظاهراً از اين قضيه خوشنود شد ، ولي بعد كوروش را با مادرش به پارس فرستاد و وزير را كه تخلف در امر شاه كرده بود ، سياست نمود. بدين ترتيب كه در نهان ، امر كرد پسر او را كشتند و از گوشت او در ميهماني به پدر خوراندند و دست و پاي پسر مقتول را در ظرفي به او نشان دادند . كورش در ولايت خود به آموختن اسب سواري و تيراندازي پرداخت تا به رشد رسيد و طوايف پارس را متحد نمود ، تا بر شاه قيام نمايند.
كوروش كبير ماد را فتح كرد و در پي آن بزرگترين مراكز تمدن دنياي باستان را جزء خاك ايران نمود . كه بابل و ليديه با اهميت ترين آنها بودند.كورش ، پادشاه وارستهاي بود كه احترام به انسان و حقوقش را سرلوحه انديشههايش كرد.
در پي او پسرش كمبوجيه و پس از آن داريوش كبير و پسرش خشاريارشاه وسعت ايران را به آنجا كشاندند كه ميتوان گفت : ايران بود و ايران.در اين عصر امپراطوري مصر و يونان بخش كوچكي از سرزمين پهناور ايران گرديد.با وجود پايههاي استواري كه پادشاهان صالح و ابتدايي امپراطوري هخامنشي ايجاد كردند پادشاهان بعدي آن در برقراري هرج و مرج و ظلم در كشور چنان كردند كه اسكندر به خود اجازه دهد ، قدم به خاك ايران گذارد.
پس از اسكندر دولت سلوكي فرصت زيادي براي حكومت نداشت چون ، پارتيان (اشكانيان) مجالي براي آنها نگذاشتند پارتيان نيز پادشاهاني صالح بودند ، آنها ساده زندگي ميكردند و به دنبال تجملات نبودند. سيستم جنگي پارتيان بسيار منحصر به خود بود. آنها بيشتر از روش جنگ و گريز استفاده ميكردند و لغت پارتيزان نيز از آنها گرفته شده است.
پس از پارتيان دولتي تشكيل گرديد كه نمونه كوچكي از دولت هخامنشي محسوب ميگشت . پادشاهي ساساني داراي اقتدار و قدرت بزرگي بود ، اما نقاط ضعف هم داشت . در بين تمامي پادشاهان ساساني شاپور نقش بسيار مهمي داشت . او اعراب را كه مزاحمتهاي بسياري براي ساكنان نواحي جنوبي ايران درست ميكردند به شدت تنبيه كرد و همچنين در تمامي جنگهايش با روم پيروز شد. او پادشاهي بود كه در خدمت به مردم تلاش بسياري كرد. شهرهاي بسياري ساخت كه از بيشابور ، نيشابور و جندي شاپور ميتوان نام برد ، كه جندي شاپور به عنوان بزرگترين شهر دانشگاهي آن عصر قرار داشت . پادشاهان ديگر ساساني مانند شاپور نبودند.يكي از مهمترين نقاط ضعف آنها ، نفوذ بسيار زياد مؤبدان فاسد زرتشتي بر آنها بود. موبداني كه با مطرح كردن اينكه همة مردم نبايد با سواد باشند ، منافع بسياري ميبردند. آنها اوستا را آنطور كه دوست داشتند تفسير ميكردند. در زمان كرتير كه موبد موبدان بود ، مردان بسياري مانند ماني و مزدك از دم تيغ گذشتند.از وضعيت سياسي حكومت ساساني بگذريم . در اين دوران فرهنگ و هنر ايران بسيار رشد كرد . و مردان بسياري در ادبيات ، موسيقي ، معماري و … درخشيدند. هنر و فرهنگ ساساني بود كه بخش بسياري از آنچه را فرهنگ و هنر ايراني ، اسلامي مينامند ، بوجود آورد. اما اينها ضامن حفظ يك حكومت نيست. ظلم و هرج و مرج آن ، و كم رنگ شدن فاكتور وفاداري نزد ايرانيان باعث شد كه اسلام بدون مقاومت جدي از سوي ايرانيان ، وارد ايران گردد .عربي وارد ايران شد كه افتخارش آتش زدن كتابخانههاي ايران بود . با وجود ظلم و ستم اعراب بر ايرانيان ، آنها اسلام را به عنوان آئيني مترقي پذيرفتند.
ايرانيان پس از آن ، قدرت را كنار گذاردند و به پرورش انسانهايي پرداختند كه علم ، فرهنگ و هنر را با استفاده از جريان اسلام به مردمان جهان عرضه كنند . پس از اسلام ديگر پادشاهي با ريشه ايراني در ايران حاكم نگشت. هرچند مردان بزرگي در راه آزادي ايران خون خود را فدا كردند ، اما اين فداكاري نيازمند پشتيباني مردم بود! در اين ميان بابك و مازيار به عنوان طلايه داران آزادي ايران بودند.
در ونديداد يكي از كهن ترين فصلهاي اوستا ، درباره بوم اصلي ايرانيان چنين آمده است :
نخستين سرزمين و كشور نيكي كه من ـ اهورهمزدا ـ آفريدم ، ايران ويچ بود ، بر كرانه رود دايتياي نيك ، پس آنگاه اهريمن همه تن مرگ بيامد و به پتيارگي اژدها را در رود دايتيا بيافريد و زمستان ديو آفريده را برجهان هستي چيرگي بخشيد . در آنجا ده ماه زمستان است و دو ماه تابستان و در آن دوماه نيز ، هوا براي آب و خاك و درختان سرد است.
آنچه از اين سخنان تداعي ميگردد ، داستان مهاجرت قوم آريايي است ، از سرزميني كه امروز حدس ميزنند سيبري بوده باشد . به هرحال ، آرياييها به سه دسته بزرگ تقسيم شدند و هركدام به سويي مهاجرت كردند . عدهايي به اروپا رفتند ، بعضي به هند و تعدادي نيز سرزمين مقدسي را برگزيدند كه از آن پس ايران نام گرفت . اين عده كه حدس زده ميشود بين 4000 تا 3500 سال پيش ، وارد ايران شده باشند . خود به سه سوي رفتند و ماد ، پارس و پارت را شكل دادند . هنگاميكه آرياييها به ايران رسيدند . اقوام بسياري در اين كشور پهناور زندگي ميكردند كه داراي تمدن خاص و منحصر به فرد خويش بودند . در اين ميان ايلامي ها از جايگاه بالاتري برخوردار بودند. امپراتوري ايلام كه از اوايل هزاره سوم تا اواسط هزاره اول ق . م بخش بزرگي از مناطق غربي و جنوبي سرزمين امروزي ايران را در بر ميگرفت ، تمدنش دوران شكوهمندي را بوجود آورده بود . اگرچه شباهتهاي فراواني ميان عناصر فرهنگي و تمدن ايلاميان و بينالنهرينيان ، به ويژه در دوران پيش از تاريخ وجود داشت . اما اين شباهتها ، برخلاف آنچه گمان ميرفت نتيجة تاثيري يك جانبه نبوده ، بلكه روابط متقابلي در ايجاد آن نقش بازي كرده است . براي مثال ، تزيين ظروف با نقوش جانوران يكي از ابتكارات هنرمندان فلات ايران بود كه در دورانهاي گوناگون ، سفالگران بينالنهريني نيز آن را نقش مايه كارخود كردند . كورههاي پيشرفته سفالگري در هزاره ششم ق . م در شوش نمونه بارز آن است.
و اما از آرياييها ……
نزديك به هزار سال پيش از تولد مسيح ، ماديها تصميم بر تشكيل حكومتي آريايي گرفتند . پادشاهي ماد با اينكه ديري نپاييد ، وظيفه تاريخي مهمي داشت . آنها به راستي نخستين حكومت آريايي در ايران بودند. ماد يوغ آشور كه به تقريب سراسر آسياي غربي را تحت سلطه خويش داشت ، برانداخت و اقدام بسياري را كه به حالت بدوييت ميزيستند ، وارد دايره مدنيت ساخت و مطيع نظامات دولتي كرد . البته تعاليمي كه بعدها مبناي دين زرتشت قرار گرفت و در تكامل اعتقادات و افكار مردم جهان باستان نقش مهمي ايفا كرد ، درخطة پادشاهي ماد تكوين و بسط يافت.
تا اينكه : (روايت از هرودوت)شاه ماد – آستياك - در خواب ديد كه از شكم دخترش ماندانا تاكي روييد كه تمام آسيا را فرا گرفت. شاه ،مغها را جمع كرده ، تعبير اين خواب را خواست و آنها گفتند ، دخترشاه پسري زايد كه تمام آسيا را تسخير نمايد. شاه ماد از اين تعبير بيندشيد و بالاخره صلاح ديد دختر خود را به شخصي دهد كه هوس طغيان در سرنداشته باشد . با اين خيال كمبوجيه پادشاه پارس كه دست نشانده ماد بود را اختيار كرد و همين كه دخترش پسري آورد او را به وزيري هارپاگ نام ، از خويشان خود سپرد و امر به كشتن وي كرد . وزير هم اجراي اين امر را از شبان خود خواست و چون اتفاقاً در همان اوان زن چوپان طفلي زاييد كه مرده به دنيا آمد ، زن مانع از كشتن كوروش شده، او را به پسري اختيار كرد. پس از آن طفل در خفا بزرگ شد ، تا به سن دوازده سالگي رسيده ، همبازي وزير زاده گرديد. روزي اتفاقاً در حين بازي با آنها تندي و سختي كرد و آنها شكايت او را نزد شاه بردند و شاه ، كوروش را طلبيد و از جرئت و جلاوت او در حيرت شد . پس از تحقيقات معلوم شد كه اين پسر نوه اوست. ظاهراً از اين قضيه خوشنود شد ، ولي بعد كوروش را با مادرش به پارس فرستاد و وزير را كه تخلف در امر شاه كرده بود ، سياست نمود. بدين ترتيب كه در نهان ، امر كرد پسر او را كشتند و از گوشت او در ميهماني به پدر خوراندند و دست و پاي پسر مقتول را در ظرفي به او نشان دادند . كورش در ولايت خود به آموختن اسب سواري و تيراندازي پرداخت تا به رشد رسيد و طوايف پارس را متحد نمود ، تا بر شاه قيام نمايند.
كوروش كبير ماد را فتح كرد و در پي آن بزرگترين مراكز تمدن دنياي باستان را جزء خاك ايران نمود . كه بابل و ليديه با اهميت ترين آنها بودند.كورش ، پادشاه وارستهاي بود كه احترام به انسان و حقوقش را سرلوحه انديشههايش كرد.
در پي او پسرش كمبوجيه و پس از آن داريوش كبير و پسرش خشاريارشاه وسعت ايران را به آنجا كشاندند كه ميتوان گفت : ايران بود و ايران.در اين عصر امپراطوري مصر و يونان بخش كوچكي از سرزمين پهناور ايران گرديد.با وجود پايههاي استواري كه پادشاهان صالح و ابتدايي امپراطوري هخامنشي ايجاد كردند پادشاهان بعدي آن در برقراري هرج و مرج و ظلم در كشور چنان كردند كه اسكندر به خود اجازه دهد ، قدم به خاك ايران گذارد.
پس از اسكندر دولت سلوكي فرصت زيادي براي حكومت نداشت چون ، پارتيان (اشكانيان) مجالي براي آنها نگذاشتند پارتيان نيز پادشاهاني صالح بودند ، آنها ساده زندگي ميكردند و به دنبال تجملات نبودند. سيستم جنگي پارتيان بسيار منحصر به خود بود. آنها بيشتر از روش جنگ و گريز استفاده ميكردند و لغت پارتيزان نيز از آنها گرفته شده است.
پس از پارتيان دولتي تشكيل گرديد كه نمونه كوچكي از دولت هخامنشي محسوب ميگشت . پادشاهي ساساني داراي اقتدار و قدرت بزرگي بود ، اما نقاط ضعف هم داشت . در بين تمامي پادشاهان ساساني شاپور نقش بسيار مهمي داشت . او اعراب را كه مزاحمتهاي بسياري براي ساكنان نواحي جنوبي ايران درست ميكردند به شدت تنبيه كرد و همچنين در تمامي جنگهايش با روم پيروز شد. او پادشاهي بود كه در خدمت به مردم تلاش بسياري كرد. شهرهاي بسياري ساخت كه از بيشابور ، نيشابور و جندي شاپور ميتوان نام برد ، كه جندي شاپور به عنوان بزرگترين شهر دانشگاهي آن عصر قرار داشت . پادشاهان ديگر ساساني مانند شاپور نبودند.يكي از مهمترين نقاط ضعف آنها ، نفوذ بسيار زياد مؤبدان فاسد زرتشتي بر آنها بود. موبداني كه با مطرح كردن اينكه همة مردم نبايد با سواد باشند ، منافع بسياري ميبردند. آنها اوستا را آنطور كه دوست داشتند تفسير ميكردند. در زمان كرتير كه موبد موبدان بود ، مردان بسياري مانند ماني و مزدك از دم تيغ گذشتند.از وضعيت سياسي حكومت ساساني بگذريم . در اين دوران فرهنگ و هنر ايران بسيار رشد كرد . و مردان بسياري در ادبيات ، موسيقي ، معماري و … درخشيدند. هنر و فرهنگ ساساني بود كه بخش بسياري از آنچه را فرهنگ و هنر ايراني ، اسلامي مينامند ، بوجود آورد. اما اينها ضامن حفظ يك حكومت نيست. ظلم و هرج و مرج آن ، و كم رنگ شدن فاكتور وفاداري نزد ايرانيان باعث شد كه اسلام بدون مقاومت جدي از سوي ايرانيان ، وارد ايران گردد .عربي وارد ايران شد كه افتخارش آتش زدن كتابخانههاي ايران بود . با وجود ظلم و ستم اعراب بر ايرانيان ، آنها اسلام را به عنوان آئيني مترقي پذيرفتند.
ايرانيان پس از آن ، قدرت را كنار گذاردند و به پرورش انسانهايي پرداختند كه علم ، فرهنگ و هنر را با استفاده از جريان اسلام به مردمان جهان عرضه كنند . پس از اسلام ديگر پادشاهي با ريشه ايراني در ايران حاكم نگشت. هرچند مردان بزرگي در راه آزادي ايران خون خود را فدا كردند ، اما اين فداكاري نيازمند پشتيباني مردم بود! در اين ميان بابك و مازيار به عنوان طلايه داران آزادي ايران بودند.
نظرات
حیفه که غیرفعال باشید.لطفا دوباره شروع کنید.شما بهترین گروهی هستید که من دیدم.
عضو جدید:نازنین
par4aram@yahoo.com